سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداى سبحان طاعت را غنیمتى ساخته است براى زیرکان آنگاه که مردم ناتوان کوتاهى کنند در آن . [نهج البلاغه]

دیگرسو

Powerd by: Parsiblog ® team.
پایان انتظار(جمعه 87 آذر 15 ساعت 12:4 صبح )

دیگر در خواب هم تو را نخواهم دید.

 به خودم قول داده ام در خوابهایم با تو قرار نگذارم .

آخر پدرم بو برده است ! هر صبح سراسیمه بالای سرم می آید، بلند می گوید : بیدار شو بانو زلیخا !

اما پیراهن دریده ام نمی گذارد بگویم : تو یوسف  نبودی عزیز دلم !


» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

چه حقی ؟(چهارشنبه 87 آذر 13 ساعت 10:21 عصر )

کسی که دوستش داری همه حقی بر تو دارد از جمله آنکه دوستت نداشته باشد.

                                                                                                  " رومن رولان "


» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

رفیق من !(چهارشنبه 87 آبان 29 ساعت 9:39 عصر )

باران جوانه می زند در خشکسالی ام

غرق بلوغ می شود باغ خیالی ام

تو دست می کشی سر گنجشک ها و من

حس می کنم پرنده ای در این حوالی ام

آواز کودکانه ام با باد می رود

در کوچه های آشنای نونهالی ام

وقتش رسیده پشت پرچین ها ببینمت

آه ای رفیق لحظه های پرتقالی ام

لبهای تشنه ام تو را فریاد می زند

بگذار عاشقت شود ظرف سفالیم


» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

ابری غریب در دل من رخنه کرده است(دوشنبه 87 آبان 6 ساعت 2:19 صبح )


وقتی بارون می آد، دلت می خواد هوا را با کی تقسیم کنی؟  
  همیشه اولین باران پاییزی یک حس و حال دیگه ای داره .شاید دلیلش این باشه که بعد از یک انتظار طولانی میآد و شاید هم زنده کننده ی خیلی هیجانات و حوادث باشه که از اونا فقط یک لبخند کمرنگ مونده.
دیروز، توی اوج کار ملال آور اداری که برام پیش آمده بود، به این جمله فکر می کردم که : اگه قرار بود اولین روز بارانی ام را به کسی هدیه بدم ،آن یک نفر کی بود؟ 

تمام مدت که از این سالن به آن سالن و از این باجه به آن باجه می رفتم فکر می کردم ...به سادگی
خودم و صبر تو.... به سادگی خودم و سکوت تو ..... 
. جالبه حتما برای شما هم پیش آمده : وقتی به موضوعی فکر می کنید و احتیاج به پاسخی دارید از در و دیوار براتون جواب می باره و چقدر دقیق و ظریف .
دیروز،یکی از روزهایی بود که بیشترین تعداد اس ام اس برای من ارسال شد آن هم در عرض همان یکی دوساعتی که من احتیاج داشتم و همه به نحوی جواب من بود .

ما آدمها خیلی زود عوض می شیم – به این هم فکر کردم – و من دیروز صبور شده بودم طوری که تصورش قبلا برایم محال بود. یک لحظه سعی کردم تمام آرزوها ، حسرتها و رویاهای دورم را فراموش کنم تا بتوانم اطرافم را بهتر ببینم . یک لحظه چشمهایم را بستم تا تو را نبینم . یک لحظه دیدم تو همه چیز داری و من هیچ . همه چیز مال تو بود و بی نیاز از بخشش من، از فاصله ی همیشه دور به من لبخند می زدی. پاییز کوچک من ، باران آبان ماهیم و همه ی برگهای رقصانش برای تو کم است.....
دیدم من کوچکم ......... 
 باران کم کم آمد دست مرا گرفت و با هم تمام روزها و شب های خیس را مرور کردیم .
 دیدم این باران معصوم فقط برای روح آزرده ی من است.
تو آفتابی باش !




» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

مولوی(پنج شنبه 87 آبان 2 ساعت 12:30 صبح )
هر کسی از ظن خود شد یار من  

از درون من نجست اسرار من

وقتی خواندن مثنوی مولای روم عادت هر شب من شد، فکر نمی کردم تاثیرات ژرف آن به سادگی در من پدیدار شود . جای شگفتی بود ،با هر داستان معنوی ، سفر روحی من آغاز می شد و درست شبیه همان حادثه در زندگی من اتفاق می افتاد تا با گوشت و پوست و استخوانم آمیخته شود تا معانی عمیق حیات جاودان در من ریشه بدواند.


دیگرسو - اسم وبلاگم - نام زندگی دیگر من است که ورای زندگی عادی و پوچی و پوسیدگی آن جریان دارد و مولوی یکی از بنیانگذاران این حیات روحانی در من است .

کثرت استعمال آیات و روایات و احادیث در مثنوی شریف ، گویای الهام پذیری وی از منابع متعالی وحی و عصمت است بطوری که خواندن اشعار حتی اگر به طور کامل درک نگردد ، به طور غیرمستقیم در روح و جان شما اثرگذار است. جالب تر آنکه با نگاه دوباره به اشعار ، مفاهیم تازه و عمیق تری دریافت خواهید کرد و گرد کهنگی بر آن نخواهد نشست. هر داستان ساده اما پرمعنا و چند لایه مثنوی می تواند تولد دوباره ی هر یک از ما باشد .

این چند سطر را بنده ی حقیر خطاب به یکی از دوستان نوشتم که مولانا را شایسته ی این نام نمی دانستند. حدیثی از یکی از معصومین نقل شده که می فرماید : انسان دشمن چیزهایی است که نمی داند.

من به شما دوست عزیزم توصیه می کنم که از مولوی ، (مولانا ، مولای رومی ، جلال الدین یا به هر اسم دیگری که او را می شناسید ) نترسید . با خواندن اشعارش کافر نمی شوید. پا را از مقدمه ی مثنوی فراتر بگذارید که حداقل با دانش و آگاهی او را نفی کنید.

مولوی متعلق به کسانی است که او را شناختند.

این حکایت ها را حتما بخوانید :

http://molana.awardspace.com/viewforum.php?f=3&sid=f2a89efe4a25cdfd5092ed82ff6467c3

این هم لینک شش دفتر مثنوی معنوی برای شما دوست عزیز :

http://fa.wikisource.org/wiki/مثنوی_معنوی



» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

دیوانه ام من(چهارشنبه 87 آبان 1 ساعت 10:59 عصر )

دیوانه ام ! من با تو هم منطق نمی شوم

آن دختر دلداده ی سابق نمی شوم

تقصیر من یا تو ؟ ولی فرقی نمی کند

تا اطلاع ثانوی عاشق نمی شوم  


» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

بین من و تو ......(پنج شنبه 87 مهر 18 ساعت 6:33 عصر )

بین من و تو پنجره یکباره بسته شد

پیوندهای بین ما از هم گسسته شد


با چشم هایم پل زدم تا آسمان، چه سود؟
سیلاب گریه آمد و پلها شکسته شد

دلخوش به آغوش گل نیلوفری شدم
اما درونم نطفه ی مرداب بسته شد

نام تو را بردم، خدا قهرش گرفته بود
از کفر بی شرمانه ام انگار خسته شد

طوفان غم آمد مرا در کام خود کشید
یک زورق کوچک در این دنیا شکسته شد




» کوثر یاری
»» نظرات دیگران ( نظر)

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
می خواستم ...
.
...
هر چه تو می پراکنی...
گرگ بیابان
چقدر ...؟
[عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 6  بازدید
بازدیدهای دیروز: 8  بازدید
مجموع بازدیدها: 71570  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

دیگرسو
کوثر یاری
منم و عشق و خلوتی که در آن هیچ کس هیچ کس نمی گنجد
» لینک دوستان من «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «