بيا و شعر آخرم رو بخون كه فقط و فقط تو مي فهمي يعني چي و من و ...
اين شعر آخري كه اضافه كردي هم خوب بود اما نه به زيبايي قبلي:
آغوش به اندازه مي گشايد...
چقدر امروز دلم براي ياس تنگه. برا ياس خودم. ياسي كه نيست/هست/هست/هست/هست/ نيست............
يه بغض بزرگ پشت چشمام مونده كه نمي دونم كي مي باره. تو دعا كن رو شونه خودش باشه. همونجا كه بايد...
چقدر تو خوبي...
آي عشق! آي عشق!
چهره ي آبيت پيدا نيست!
چقدر ذهن آدم بيراه مي ره با اين نوشته ات. چقدر دل آدم تنگ مي شه و از اون آغوشاي تنگ مي خواد!! تنگ... مثل دل من كه اين روزها براي او... بنويس! بيشتر لطفا عزيزم!