• وبلاگ : ديگرسو
  • يادداشت : کاري به کار عشق ندارم !
  • نظرات : -2 خصوصي ، 8 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سميه.رشيدي 
    من اشک را دوست دارم... چون هروقت اسم قيصر را مي شنود مي آيد. آتشي زدي دختر جان به اين دل کباب. فردا اتفاقا شب شعري دانشکده ادبياته به ياد پنجاهمين سالگرد تولد قيصري که ... که ديگه نيست. باورت مي شه راه رفتن تو اون دانشکده برام عذابه بي قيصر... آه! داش آکل! آه کلاسهاي آموزش پرواز! آه قيصر!
    دستهاي قيصر يادته با اون انگشتاي کشيده وقتي رو موهاش حرکت مي کرد؟ دلم رو مي برد. يا اون نگاه خيره اش که انگار ته ته ته دنيا رو مي ديد يا ته ته ته دل آدم رو. آدم دلش مي خواست آن چشمها تا ابد نگاهش کنند و آدم سير نشه از بودنش...
    مرثيه مي گم؟ نه! بهانه براي گريه کم داشتم که آن هم مهيا شد با اين شعر تو... بگذار سکوت کنم...
    بگذار شعرت را براي چندمين بار بخوانم...
    بگذار...