• وبلاگ : ديگرسو
  • يادداشت : مرد اين افسانه
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + يك دوست 

    شعرت خيلي عالي

    مردها فقط در افسانه مرد هستند ديگر هيچ

    امان از دست اين مرد افسانه ها كه اگر دستم بهش مي رسيد!!!!

    + سميه 

    عجب نامردي بوده

    اما نه مرد بوده

    چون مرد زن ميگيره

    پاسخ

    ما که بخيل نيستيم !

    همون كه سميه گفت ،

    و اينكه من فقط آزادم كه تصور كنم، نه تجربه

    + علي رادان 

    سلام

    فرصت نكردم وبلاگت رو بخونم. ميخونم حتما.

    به اين سايت سر بزن- مخصوصا بخاطر تك درخت وسط جاده دماوند به فيروزكوه سمت راست كه كلي زلم زينبو بهش آويزونه

    همنجا كه ازش خطره داري

    نتونستم انگليسي بنويسم

    آدرسش: سلمان دات آي آر

    پاسخ

    سلام .... ممنون به وبلاگم آمدين ..... آن تك درخت شايد قصه ي زندگي ما آدمها باشه...... همنجا كه ارزش خطر داره ! به سايت سرزدم .... خيلي عالي بود.....ممنونم
    + سميه 
    مثلا:
    پس بي گمان بايد گذشت از مرز ترديد
    چون مرد اين افسانه حالا زن گرفته است!

    + سميه 
    سلام
    عجب!
    يعني واقعا زن گرفته است؟
    بابا آب داد؟
    مرد زن گرفت؟
    يعني تصميم کبري گرفت؟!!!!!
    شعرت خوب بود کوثر. فقط فک کنم تو مصراع يکي به آخر يه اشکالي هست که وزنش در نميياد. يه فکري براش بکني عاليه. مخصوصا با ضربه اي که آخرش به خواننده مي زنه: زن گرفته است...
    لعنت به ... هرچي
    پاسخ

    مصرع آخر هيچ اشکالي نداره؟؟؟؟!

    سلام كوثر عزيزم

    چشم . از مصاحبه هم مينويسم

    اين شعرت هك خيلي قشنگ بود

    فقط فكر نميكني مصرع اول بيت آخر اشكال وزني دارد؟!