قرار است یکی از همین روزها به خانه ی مجازی ام بیاید........
خانه ای که از همین امروز برایش آغوش وا کرده
من خواب دیده ام که کسی می آید
من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام
و پلک چشمم هی می پرد
و کفش هایم هی جفت می شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره ی قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده ام
کسی می آید
کسی می آید
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درخت های خانه معمار هم بلندتر است
چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابانها گم می شوم
چرا پدر که این همه کوچک نیست
و در خیابانها گم نمی شود
کاری نمی کند که آن کسی که به خواب من آمده است، روز آمدنش را جلو بیاندازد
من پله های پشت بام را جارو کرده ام
و شیشه های پنجره را هم شسته ام
کسی می آید
کسی می آید