کاشکی اینجا بودی/Wish You Were Here/
خب .... پس فکر میکنی که میتوانی تشخیص بدهی
بهشت را از دوزخ
آسمان های آبی را از درد
میتوانی تشخیص دهی مزرعه های سبز را از خط فولادی و سرد راه آهن؟
لبخندی را از یک نقاب
راستی فکر می کنی میتوانی تشخیص بدهی!؟
و آیا تو را وادار نکردند که قهرمانانت را با ارواح معامله کنی
خاکستر داغ را با درخت ها؟
هوای گرم را با نسیم خنک؟
آسایش سرد را با تغییر؟
آیا نقش سیاهی لشکر را در جنگ با نقش مهم در یک قفس معاوضه کردی؟
کاشکی اینجا بودی ? چقدر دلم می خواست که اینجا بودی
ما دو روح گمشده هستیم که در تنگ ماهی شنا می کنیم
سالهای سال است که
همان جایی که بودیم هستیم
چه چیزی یافته ایم؟
همان ترس های قدیم را
کاشکی اینجا بودی
و واقعا کاش اینجا بودی.
پینک فلوید
http://balamusics.wordpress.com/2010/01/22/کاشکی-اینجا-بودیwish-you-were-hereپینک-فلوید/
اگر به خانه ی من آمدی، برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه که از آن. به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم.
فروغ فرخزاد
حافظ می گوید :
ما بیغمان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
این ترانه را نمی دونم کی گفته اما زمزمه این روزهای منه :
تو رو هرگز ندیدن
می دونی که سخته عزیزم
دست من نیست بخدا
بی اختیار اشک می ریزم
یه بهار و دو بهار
تا نگذشته ده بهار
دنیا داد می زنه
دیگه بسه انتظار
شاید امشب به طلوع صبح فردا نرسه
شاید این تشنه ی خسته پا به دریا نرسه
نمی دونم واسمون چه خوابی دیده روزگار
تو رو قسم به اون خدا نذا بگذره بهار
عزیزم یه حدی داره لحظه های انتظار
تو رو قسم به اون خدا نذا بگذره بهار
شاید امشب به طلوع صبح فردا نرسه
شاید این تشنه ی خسته پا به دریا نرسه
دلم ز دلهره افتاد و غرقه در خون شد
عفونت از شریانم گذشت و طاعون شد
همین که در ریه هایم نفس کم آوردم
هوای عشق تو در من وزید و افیون شد
دوباره باد مرا سمت کوچه ها هل داد
دوباره کوچه پر از ردپای مجنون شد
کبوترانه به شوقت گذشتم از پاییز
زوال خاطره هایم درخت زیتون شد
اگرچه فصل شکوفایی اقاقی ها
تگرگ زد به درختان، بهار مدفون شد
مرا به وسعت این زخم کهنه باور کن
اگر که خاطره هایت به عشق مدیون شد
کوثر یاری
عاشق این روزهام...بهمن و اسفند....اگه قرار بود یک ماه از سال را انتخاب می کردم ، حدودا از نیمه بهمن تا نیمه اسفند می شد ماه محبوب من. شاید برای شما خرافه اما برای من به صورت یک اعتقاد درآمده که همیشه بهترین اتفاقهایی که ممکنه توی همین یک ماه می افته. تقریبا از ده سال پیش تا حالا این قانون برای من تکرار شده
.... دوست دارم هوای این روزها را در آغوش بگیرم و برای همه آنچه گذشته با صدای بلند خدا را شکر کنم ....معجزه حقیقت داره !