خواب مرا از چشم های من گرفته است
این شعله های کاغذی دامن گرفته است
انگشتهایم روی بوم آتش کشیده اند
یا دست من را دست اهریمن گرفته است ؟
شاید خدا روز ازل تقدیر کرده بود
شاید خدا جرم مرا گردن گرفته است
یوسف به آغوش هوس ها تن نمی داد
گیرم زلیخا چاک پیراهن گرفته است
پس بی گمان باید از این دیوانگی گذشت
چون مرد این افسانه حالا زن گرفته است !