بین من و تو پنجره یکباره بسته شد
پیوندهای بین ما از هم گسسته شد
با چشم هایم پل زدم تا آسمان، چه سود؟
سیلاب گریه آمد و پلها شکسته شد
دلخوش به آغوش گل نیلوفری شدم
اما درونم نطفه ی مرداب بسته شد
نام تو را بردم، خدا قهرش گرفته بود
از کفر بی شرمانه ام انگار خسته شدطوفان غم آمد مرا در کام خود کشید
یک زورق کوچک در این دنیا شکسته شد