سلام.....
این روزها وبلاگم اصلا شاعرانه نیست.... اما.... این تمام آنچه هست :
*یک سالک سخت می میرد...مرگش باید خیلی با او بجنگد تا او را با خود ببرد. سالک خود را در آغوش مرگ نمی اندازد.
*یک سالک می پندارد که مرده است و به همین علت چیزی برای از دست دادن ندارد. او همیشه آرام و خاطرجمع است. چون بدترین پیشامدها برایش رخ داده است. اما از گفتار و رفتارش چنین برنمی آید که شاهد همه چیز بوده است.
*یک سالک مبارز، قسمت خود را هرچه که باشد می پذیردو آن را ،هرچه که هست ،با کمال فروتنی قبول می کند. با فروتنی می پذیرد که چه هست و نه اینکه به آن تسلیم شود.
*تفاوت اساسی بین یک سالک مبارز و یک انسان معمولی در این است که سالک همه چیز را به عنوان مبارزه طلبی قبول می کند، ولی انسان معمولی همه چیز را به عنوان برکت و یا نفرین به شمار می آورد.
*بهترین انسانها وقتی مشخص می شوند که پای دیوار قرار گیرند و لبه ی کارد را بر گلوی خود احساس کنند.
افسانه های قدرت - کاستاندا