وقتی اول اردیبهشت باشد و باران بیاید،
وقتی هوای قدم زدن زیر باران باشد و شعری که می دانی....
از پشت پنجره ی اتاقم برایت غزل می خوانم :
کس نگذشت در دلم، تا تو به خاطر منی
یک نفس از درون من خیمه به در نمی زنی
مهر گیاه عهد من ، تازه تر است هر زمان
ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی
کس نستاندم به هیچ، ار تو برانی از درم
مقبل هر دو عالمم، گر تو قبول می کنی
از همه کس رمیده ام، با تو درآرمیده ام
جمع نمی شود دگر، هر چه تو می پراکنی
ای دل اگر فراق او، و آتش اشتیاق او
در تو اثر نمی کند، تو نه دلی که آهنی
هم به در تو آمدم، از تو که خصم و حاکمی
چاره ی پای بستگان، نیست بجز فروتنی
سعدی اگر جزع کنی، ور نکنی چه فایده
سخت کمان چه غم خورد، گر تو ضعیف جوشنی
" سعدی"